سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گفتمان مذهبی
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • صفحه نخست
  • سؤالات بییندگان شبکه سلام و پاسخهاى دکتر حسینى قزوینی
    پخش صوت پخش صوت
    دان لود دان لود


    سؤال:

    در مورد آیه الیوم اکملت لکم دینکم توضیح دهید که قبل و بعدش در مورد خوردنى ها است و این چگونه ممکن است؟

    پاسخ استاد:
    در مورد این آیه، این درست است و ما هیچ شبهه اى در این رابطه نداریم. این در صورتى است که ما بر این عقیده باشیم که این آیات را توسط نبى مکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) کنار هم چیده شده و به این شکل از طرف خداى عالم نازل شده باشد. آقایان أهل سنت بر این باور هستند که قرآن بعد از نبى مکرم (صلى الله علیه و آله و سلم)، به دستور آقاى ابوبکر و توسط زید بن ثابت جمع آورى شد و در کنار هم قرار گرفت. بنا بر عقیده أهل سنت، وقوع آیه اکمال دین در کنار مسائل خوردنى ها، هیچگونه دلیلى نیست و ثانیا اینکه آیات دیگرى همانند آیه تطهیر که در کنار زنان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) آمده و آیه اکمال که در کنار حرمت میته و امثال آن قرار مى گیرد، بخاطر این است که بعدها افرادى که احساس مى کنند این آیات، تمام بساط حکومت آنها را زیر سؤال مى برد و مشروعیت خلافتشان را مخدوش مى کند، از اینها در امان و مصون بماند، این آیات در یک جائى قرار مى گیرد که حساسیت ها کمتر شود.

    همانطور که شما فرمودید، نبى مکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) در بستر مرگ افتاده و کسى که 23 سال براى این مردم زحمت کشیده و تلاش کرده، اینها را از وحشیگرى به بالاترین مرتبه انسانیت و کمال رسانیده، خداحافظى و وداع خیلى زشتى با رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) داشتند. رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) مى فرماید:
    هلموا أکتب لکم کتاباً لن تضلوا بعدی.

    همانطور که شما هم اشاره کردید در تمام مصادر أهل سنت آمده، و به کرات در جاهاى مختلف نقل کرده اند، به جاى اینکه قلم و کاغذى بیاورند و سخنان رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم)، آنهم سخنى که خیلى با ارزش است و براى همیشه امت اسلامى را از گمراهى بیمه کند، آنها بر گشتند و گفتند که:
    إن الرجل لیهجر، قد غلبه الوجع.
    یا هر تعبیر دیگرى که باشد، به قول ابن حجر که مى گوید: آنجائى که تعبیر: قد غلبه الوجع باشد، به عمر نسبت مى دهند و آنجائى که: إن الرجل لیهجر است، تعبیر مى کنند به: و قال بعض. این مشخص است که گوینده غیر از خلیفه دوم، کس دیگرى نبود. جالب این است واقعا جاى سؤال است براى اندیشمندان و جوانان أهل سنت که من تقاضا دارم روى این قضیه دقت کنند که چنانچه واقعا اگر بعد از نبى مکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) قضایا به آنگونه که نظر رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) بود، انجام گرفته باشد، ‌تعبیر ابن عباس از این قضیه به رزیه و فاجعه چه بوده؟ این را در صحیح بخاری، ج7، ص9، کتاب المرضی، باب قول المریض قوموا عنى و صحیح مسلم، ج5، ص75، کتاب الوصیه و همچنین صحیح بخاری، ج8، ص161 از قول ابن عباس نقل مى کنند که:
    إن الرزیة کل الرزیه ما حال بین رسول الله و بین أن یکتب لهم ذلک الکتاب.
    مصیبت و ریشه تمام مصیبت ها، این است که مانع شدند تا رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) آن وصیتنامه را ننویسد.

    حتى در بعضى از تعابیر از ابن عباس گفته اند که:
    یوم الخمیس و ما یوم الخمیس، ثم بکی.
    چه پنجشنبه دردآورى بوده و گریه مى گرد بطوریکه اشک چشمش محاسنش را خیس مى کرد.

    اگر واقعاً قضایا بر وفق نبى مکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) بود، گریه ابن عباس دیگر معنا نداشت و معنا نداشت که از این مصیبت به عنوان مادر مصیبت ها یاد کند.

    من چند سؤال مطرح مى کنم و قبلا هم از مفتى أعظم عربستان شیخ عبدالعزیز بن عبدالله آل شیخ، مکتوباً پرسیدم و جواب ندادند و باز هم براى ایشان فکس کردم و تقریبا دو سال از این قضیه مى گذرد و تا کنون ایشان به من جوابى نداده اند. من از عزیزان و فضلائى که سخنان بنده را مى شنوند به ویژه از اساتید حوزه هاى علمیه در داخل و خارج کشور، اگر واقعا به این سؤال هایى که بنده طرح مى کنم، جوابى دارند، براى ما بگویند. بسیارى از دانشجویان، چه شیعه و چه سنی، این سؤال را مى کنند.

    سؤال اول ما این است که قرآن نسبت به رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) مى گوید:
    و ما ینطق عن الهوى - إن هو إلا وحى یوحى (سوره نجم، 4-3)
    تمام سخنان رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) ، چه در رابطه با قرآن و چه غیره، جز وحى چیز دیگرى نیست.

    آنجائیکه به رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) گفتند (نستجیر بالله) دارد هذیان مى گوید یا چیز دیگر، آیا این مخالف با این آیه قرآن نیست. اگر بگویند این مربوط به آیات قرآن است، روایات متعددى آقایان أهل سنت دارند در رابطه با قضیه عبدالله بن عمرو بن عاص که سخنان رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) را مى شنید و مى نوشت. بعضى اعتراض کردند که رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) مثل ما هم یک فرد عادى است و در حال غضب و رضا سخن مى گوید، این چه کارى است که تو انجام مى دهى و تمام سخنان او را که مى شنوی، مى نویسی. عبدالله بن عمرو بن عاص مى گوید من دست از نوشتن برداشتم و خدمت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) رسیدم واعتراض بعضى از قریش را گفتم، حضرت فرمود:
    فوالذی نفسی بیده، ما خرج منی الا حق.
    قسم به کسى که جانم در دست اوست، از من جز سخن حق خارج نمى شود.

    مسند احمد، ج2، ص162 و 192 - سنن دارمی، ج1، ص125 - سنن ابى داود، ج2، ص176 - مستدرک حاکم، ج1، ص106 - فتح الباری، ج1، ص185 - تفسیر ابن کثیرسلفی، ج4، ص264 و ...

    سؤال دوم بنده این است که اینجا طبق تصریح صحیح بخارى و مسلم، جناب عمر گفت:
    حسبنا کتاب الله،
    کتاب خدا ما را کفایت مى کند واحتیاجى به نوشته رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) نداریم.

    صحیح بخاری، ج5، ص138 - صحیح مسلم، ج5، ص76

    آیا این نشانگر این نیست که جناب عمر، سنت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) را در همانجا زیر سؤال بود. اضافه بر اینکه با آیه:
    وَ مَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا. (حشر/7)
    مخالفت شد. و با آیه:
    وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا. (أحزاب/36)
    مخالفت شد.

    آیا اینهایى که آمدند گفتند، اختلاف و نزاع کردند:
    أکثروا اللغو والإختلاف یا أکثر اللغو واللهو
    سر و صدا کردند، به طورى که رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) که مفتخر به صفت:
    وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ (قلم/4)
    است، فرمود:
    قوموا عنی
    از خانه من بیرون بروید.

    این عبارت خود صحیح مسلم و بخارى است. این واقعا براى یک عرب خیلى سخت است که افرادى را از منزل خود بیرون کند. آیا این با آیه شریفه:
    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِى وَ لَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ. (حجرات/2)
    در نزد رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) سخن درشت نگوئید و صدایتان بالاتر از صداى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) نباشد.
    منافات ندارد.

    این آقایان که آمدند به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) نسبت هذیان دادند و نگذاشتند که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) نامه را بنویسد، و گیریم که که حرف عمر صحیح است که گفت قد غلبه الوجع، بیمارى مرگ، پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) را فراگرفته و سخنانش فاقد ارزش است؛ مگر موقعى که آقاى ابوبکر از دنیا مى رفت، همین حال براى او اتفاق نیفتاد. مگر خود بزرگان أهل سنت نقل نمى کنند که جناب ابوبکر هنگامى که وصیت مى نوشت و عثمان هم نویسنده وصیت بود:
    ثم أغمى على أبى بکر قبل أن یملی أحداً، فکتب عثمان عمر بن الخطاب، فأفاق ابوبکر فقال لعثمان: کتبت أحداً، فقال ظننتک لما بک وخشیت الفرقة، فکتبت عمر بن الخطاب، فقال: یرحمک الله، أما کتبت نفسک لکنت لها أهلاً.
    و ابوبکر بیهوش شد قبل از اینکه نام کسى را ببرد، عثمان نوشت که وصى منِ (ابوبکر) بعد از من عمر بن خطاب است. وقتى ابوبکر بهوش آمد، گفت: نام کسى را نوشتی، گفت: بله، من احساس کردم وقتى تو از هوش رفتی، دیگر به هوش نخواهى آمد، و نام عمر را نوشتم؛ ابوبکر گفت: خدا تو را رحمت کند.

    تاریخ دمشق، ج39، ص186 و ج44، ص248 - تاریخ مدینه، ج2، ص667 - تاریخ طبری، ج2، ص353 - تاریخ ابن خلدون،‌ج2، ص85

    چرا در آنجا کسى نگفت که ابوبکر:
    إن الرجل لیهجر، قد غلبه الوجع.

    این وصیت جناب ابوبکر به عمر،‌ در حال مرگ و غش بوده، ولى بلا فاصله وقتى ابوبکر از دنیا رفت، عمر همان نامه را آورد در مسجد و گفت: مردم! ببینید که این وصیتنامه خلیفه پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) است که وصى معین کرده.

    اینها یک سرى سؤالاتى است که مطرح شده و ده‌ها سؤال دیگر از این قبیل است.
    مهمترین سؤال من این است که إن شاء الله أهل سنت در این زمینه پاسخ دهند:

    پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) دو سخن را هنگام مرگ گفت:
    یکى اینکه گفت:
    هلموا اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدی.
    یک قلم و دفترى به من بدهید تا بنویسم چیزى را که شما را براى همیشه از گمراهى بیمه کند.

    در اینجا گفتند:
    قد غلبه الوجع، إن الرجل لیهجر.

    دیگر اینکه از آن طرف نقل مى کنند که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) در همان بستر بیمارى گفت:
    مرّوا أبا بکر فلیصل بالناس.
    به ابوبکر بگوئید که براى مردم نماز بخواند.

    یکى از قویترین دلیل آقایان أهل سنت بر خلافت ابوبکر، همین قضیه نماز خواندن ابوبکر در حال بیمارى رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) است. چطور یک بام و دو هوا است؟

    اگر ما بخواهیم این قضیه را بطور مفصل بررسى کنیم، به چندین جلسه بحث نیاز دارد که به همین اکتفاء مى کنیم.

    * * * * *

    سؤال:
    در فقه حنفى هست که همسر از عرصه و اعیان و اشجار و اموال منقول شوهر ارث مى برد، ولى در فقه امام صادق (علیه السلام) فقط از عرصه و مال منقول است، آیا این توجیهى نیست براى اینکه حفصه و عایشه، ارث از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) بردند و به این دلیل آن دو را آنجا (خانه رسول الله) دفن کرده اند چون در فقه تغییر ندادند؟

    پاسخ استاد:
    این سؤال با توجه به اینکه پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود:
    نحن معاشر الأنبیاء لا نورث.
    ما پیامبران، ارثى از خود باقى نمى گذاریم.

    فیض القدیر شوکانی، ج3، ص322 - تفسیرآلوسی، ج4، ص217

    و کل این قضیه زیر سؤال است. وقتى حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) از ابوبکر ارث پدر را طلب مى کند، ابوبکر هم همین جمله را مى گوید. با اینکه برخلاف آیات قرآن است که نسبت به حضرت سلیمان (علیه السلام) مى گوید:
    وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ (نمل/16)

    یا قضیه حضرت زکریا که مى گوید خدایا به من ذریه اى بده که:
    فهب لى من لدنک ولیا - یَرِثُنِى وَ یَرِثُ مِنْ آَلِ یَعْقُوبَ (مریم/6-5)

    ولى ابوبکر گوش نمى دهد، ولى از آن طرف نسبت به عایشه، عایشه چطور این ارث را برده و با اینکه دلیلى هم ندارند که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) در زمان حیاتش آن خانه را بخشیده باشد. این یک بحث خیلى مفصلى را مى طلبد. ولى نسبت به اینکه زن از اعیان ارث مى برد یا از عرصه، در این زمینه برخى فقهاى أهل سنت با شیعه هم عقیده هستند و برخى مخالف هستند.

    * * * * *

    سؤال:
    آیات و روایاتى مربوط به اینکه چرا روى مهر سر مى گذاریم را توضیح بدهید؟

    پاسخ استاد:
    آیاتى در این مورد نداریم، ولى آقایان در صحیح بخارى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) نقل کرده اند که:
    جعلت لى الأرض مسجداً و طهوراً.
    زمین براى من سجده گاه شده است.

    صحیح بخاری، ج1، ص113 - مسند احمد، ج2، ص240 - سنن ابى داود، ج1، ص118 - سنن ترمذی، ج1، ص119 - سنن نسائی، ج2، ص56 - سنن کبرى بیهقی، ج1، ص212

    ما و أهل بیت (علیهم السلام) بر این عقیده هستیم که زمین، عبارت است از چیزى که عرف به آن زمین مى گویند و به لباس و فرش، زمین نمى گویند.

    لذا پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) هم گفت که بر روى زمین و ریگ و حصیر نماز مى خواند و صحابه هم همینطور. نماز پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) را که از صحاح أهل سنت نقل شده، مى بینیم که رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) بر تراب یا بر ریگ سجده مى کردند.

    * * * * *

    آقاى هدایتى (مجرى):
    سندهاى حدیث ثقلین را براى ما بیان کنید.

    استاد حسینى قزوینى:
    در رابطه با حدیث ثقلین، ما اولین مطلبى را که برخورد مى کنیم در خود صحیح مسلم است، کتاب الفضائل، باب فضائل على رضى الله عنه، ج7 ، ص122 قضیه را از زید بن أرقم نقل مى کند که نبى مکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) در غدیر خم این مسئله را مطرح فرمودند که:
    و أنا تارک فیکم ثقلین، أولهما کتاب الله فیه الهدى و النور فخذوا بکتاب الله واستمسکوا به فحث على کتاب الله و رغب فیه ثم قال و أهل بیتى أذکرکم الله فى أهل بیتى أذکرکم الله فى أهل بیتى أذکرکم الله فى أهل بیتی.

    من دو چیز نزد شما به یادگار مى گذارم، اول کتاب خدا ... و اهل بیتم...

    جناب هیثمى در الصواعق المحرقة، وقتى مى رسد به حدیث ثقلین، مى گوید:

    حدیث ثقلین حدیثى است که عده زیادی، بیش از 20 نفر از صحابه رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) حدیث ثقلین را نقل کرده اند و رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) آن را در جاهاى مختلف نقل کرده است. وقتى که از طائف بر مى گشت، وقتى که در عرفات بود، وقتى که در غدیر خم بود، وقتى که مریض بود و قبل از رحلت خود، در حالیکه در حجره جمعیت زیادى بودند، آن حدیث را بیان کردند.

    در صحیح ترمذى و مسند احمد به سندهاى متعدد، این روایت، مفصل نقل شده است. جناب مناوى که از شخصیت هاى علمى أهل سنت است و مورد تائید تمام فرق هم هست، مى گوید:
    قوله إنى تارک فیکم، تلویح، بل تصریح بأنهما کتوأمین، خلفهما و وصى أمته بحسن معاملتهما و إیثار حقهما على انفسهم و التمسک بهما فى الدین.

    رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) که حدیث ثقلین را فرمود، اشاره‌، بلکه تصریحى است بر اینکه کتاب خدا و أهل بیت (علیهم السلام)، دوقلوئى هستند که رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) امت را به آنها وصیت کرده که در امور دینى به آن دو تمسک کنید.

    فیض القدیر، ج3، ص20

    همچنین تفتازانى مى گوید:
    ألا ترى أنه علیه الصلاة و السلام قرنهم بکتاب الله تعالى فى کون التمسک بهما منقذا عن الضلالة، لا معنا للتمسک بالکتاب إلا الأخذ بما فیه من العلم و الهدایة و کذا فى العترة.
    آیا نمى بینید که رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) أهل بیت (علیهم السلام) را قرین قرآن قرار داده و هر کس به آن دو تمسک کند از ضلالت نجات پیدا مى کند؛ همانطورى که تمسک به قرآن معنایش این است که از علوم قرآن و هدایت قرآن بهره مند بشویم، تمسک به أهل بیت (علیهم السلام) هم اینچنین است.

    شرح مقاصد،‌ج2، ص221

    همچنین نسبت به صحت حدیث ثقلین هم، أهل سنت شک ندارند. حتى آقاى ناصر الدین البانى که از او به بخارى دوران تعبیر مى کنند و آقاى بن‌باز به او لقب امام الحدیث داده، ایشان در کتاب هاى متعدد خود، وقتى به حدیث ثقلین مى رسد، دیگر نمى تواند صحت آن را انکار کند و مى گوید: حدیث ثقلین، حدیث صحیحى است و قابل شبهه نیست.

    صحیح جامع صغیر، ج2، ص217

    حتى ابن کثیر دمشقى با آن عداوتى که نسبت به أهل بیت (علیهم السلام) دارد، در کتاب البدایة و النهایة، ج5، ص228 و سیره نبوی، ‌ج4، ‌ص416 مى گوید:
    قال شیخنا ابو عبدالله الذهبى و هذا حدیث صحیح.
    استاد ما آقاى ذهبی، گفته که این روایت صحیح است.

    إن شاء الله اگر بعدها فرصتى شود، چندین جلسه پیوسته باید بحث شود و شبهاتى که أهل سنت نسبت به حدیث ثقلین دارند، مطرح بشود و من معتقدم که اگر مسئله حدیث ثقلین براى مخاطبین حل بشود، 90? اختلاف میان شیعه و سنى حل شده است و یکى از بهترین راه ایجاد وحدت میان امت اسلامی، همان حدیث ثقلین و مرجعیت علمى و سیاسى أهل بیت (علیهم السلام) است. همچنین حدیث جعلى أهل سنت که گفته اند: کتاب الله و سنتى باید بررسى بشود. دلالت حدیث ثقلین بر مرجعیت علمى و سیاسى أهل بیت (علیهم السلام) هم مطرح بشود تا حق مطلب ادا شود.

    * * * * *

    سؤال:
    پیامبر فرمود بعد از من 12 نفر جانشین مى آید، چرا شما آن 12 نفر را به ائمه خود مى چسبانید؟


    پاسخ استاد:
    این حدیث در صحیح مسلم و غیره هم هست که رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) مى فرماید:
    إن هذا الأمر لا ینقضى حتى یمضى فیهم إثنا عشر خلیفة و کلهم من قریش

    صحیح بخاری، ج8، ص127 - صحیح مسلم، ج6، ص2، کتاب الأمارة - مستدرک حاکم، ج3، ص617 - مجمع الزوائد، ج5، ص190 -

    و امثال این حدیث آمده و هیچ شک و شبهه اى در این نیست. آنچه که مهم است این است که آقایان أهل سنت بیایند و بگویند که رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) که فرمود خلفاى من 12 نفر هستند و همگى از قریش هستند، آیا رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) این جمله را همینطورى گفت یا یک اشاره داشت بر اینکه این حدیث یک امر حقیقى و واقعى است. در شرح صحیح بخارى ابن حجر، وقتى مى آید در آنجا این حدیث را از افراد متعدد نقل مى کند، مى گوید: ما معناى این روایت را نتوانستیم بفهمیم. بعد که مى خواهد این 12 نفر را درست کند، یکى یکى مى شمارد: ابوبکر، عمر، عثمان، على (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام)، معاویه، و وقتى به یزید مى رسد، گیر مى کند، به ولید و هشام مى رسد، گیر مى کند. حتى آقاى سیوطى مى آید یک سرى از خلفاى بنى عباس را قرض مى گیرد و به بنى امیه مى چسباند، بعد مى گوید که ما مى دانیم که آخر اینها، مهدى (علیه السلام) است و او هم از قریش است.

    اینها در شرح صحیح مسلم آقاى نبوى و شرح صحیح بخارى آقاى ابن حجر و دیگران، درباره معناى خلفاى إثنا عشر، چه گفته اند و چه حرفى دارند نسبت به اینکه معناى حدیث چیست؟ روایات متعدد داریم در منابع أهل سنت بر اینکه نام ائمه (علیهم السلام) از زبان پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) از امیرالمؤمنین (علیه السلام) تا آقاى ولى عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) را به شخصه و خصوصهم بیان شده است. الان فرصت نیست که من اینها را بگویم، ولى بعدا عرض خواهم کرد.

    اما پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود:
    مثل اهل بیتى (علیهم السلام) کمثل سفینة نوح،‌ من رکبها نجی.

    این حدیث سفینه را آقاى حاکم نیشابورى مى گوید:
    حدیث صحیح على شرط مسلم و لم یخرجاه.

    مستدرک حاکم، ج2، ص343

    یا در روایت دیگرى که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) مى فرماید:
    النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق و أهل بیتى أمان لأمتى من الإختلاف، فإذا خالفتها قبیلة من العرب إختلفوا فصاروا حزب إبلیس.
    اهل بیت من امان امت من است از اختلاف و وقتى مردم اختلاف کنند و از أهل بیت (علیهم السلام) من جدا شوند، تبدیل به حزب شیطان مى شوند.

    این را وقتى آقاى حاکم نیشابورى نقل مى کند مى گوید:
    هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه.

    شرایط بخارى و مسلم در این حدیث است ولى این حدیث را نیاورده اند.

    مستدرک حاکم، ج3، ص149 - صواعق المحرقة، ص91

    * * * * *

    سؤال:
    چرا پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) در آخر عمر خود، به گفته روایات خودتان، آن وصیت را ننوشت و به امت ظلم کرد؟

    پاسخ استاد:
    چرا، اتفاقا رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) خواست بنویسد، ولى وقتى در آن هنگام به رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) مى‌گویند که ایشان دارد هذیان مى گوید، اگر هم مى نوشت، اثرى نداشت. بعد از اینکه همه رفتند بیرون، عباس عموى رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) گفت: یا رسول الله! قلم و کاغذ بیاورم تا بنویسید؟ فرمود: (دیگر چه فایده) بعد از آن حرفى که آن مرد زد؟!

    این اشکال بر قول آن کسانى است که آمدند و نسبت به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) همچنین جسارتى را کردند. اگر شما یک دقتى بکنید، این روایت را غالب مورخین أهل سنت آورده اند که در همان لحظه عمر مى گوید:
    لما مرض النبى (صلى الله علیه و سلم)، قال: أدعو لى بصحیفة و دوات أکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدى ابدا، فقال النسوة من وراء الستر، ألا تسمعون ما یقول رسول الله (صلى الله علیه و سلم) ؟! فقلت (عمر): أن کن صوابحات یوسف، إذا مرض رسول الله (صلى الله علیه و سلم)، عصرتن أعینکن، و إذا صحابه رکبتن رقبته، فقال رسول الله (صلى الله علیه و سلم): دعوهن فإنهن خیر منکم.
    وقتى نبى مکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) مریض شد و در خواست قلم و کاغذ کرد تا وصیت بنویسد، ... بعد از اینکه عمر گفت این مرد (رسول الله) هذیان مى گوید، (همسران) زنان پشت پرده، اعتراض کردند که آیا نشنیدید که رسول الله (صلى الله علیه و سلم) چه گفت؟ عمر گفت: شماها همانند دلباختگان یوسف هستید که وقتى رسول الله مریض شود، اشک مى ریزید و وقتى خوب مى شود، بر گردن او سوار مى‌شوید. رسول الله (صلى الله علیه و سلم) گفت: آن زنان را رها کنید، آنان از شما بهترند.

    معجم اوسط طبرانی، ج5، ص288 - مجمع الزوائد هیثمی، ج9، ص34 - طبقات ابن سعد، ج2، ص244 - کنزالعمال متقى هندی، ج5، ص644، ح14133

    این چه تعبیر زشتى است که جلوى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) به زنان او توهین مى کند، آنهم جلوى شخصى که مریض است و آخر عمر اوست.

    آقاى هیثمى وقتى در مجمع الزوائد، ج9، ص34 به این روایت مى رسد، روایت را تصحیح مى کند و مشکلى ندارد، غیر از اینکه محمد بن جعفر بن ابراهیم جعفرى است که عقیلى حرفى درباره او زده است.

    این مسائل را شما باید جواب بدهید که چطور شد نبى مکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) در آخرین لحظه، همچنین سخنى فرمود، ولى این برخورد را نسبت به حضرت داشتند.

    * * * * *

    سؤال:
    حضرت على (علیه السلام) اصلا نتوانست درست حکومت کند.

    پاسخ استاد:
    اگر ایشان این جمله را از صمیم دل گفته باشد، قطعا ایشان منافق است و ناصبی. در صحیح مسلم صراحت دارد که اگر کسى کوچکترین جسارتى نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشته باشد، یا بغض على (علیه السلام) را در قلب داشته باشد، منافق است.

    اینکه على (علیه السلام) نتوانست حکومت کند، چه کسانى نگذاشتند او حکومت کند؟ شما باید به ما جواب بدهید. آن کسانى که آتش جنگ جمل را شعله ور کردند، چه کسانى بودند؟ آنانکه 18 ماه جنگ صفین را بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) تحمیل کردند، چه کسانى بودند؟ جنگ نهروان را چه کسانى بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) تحمیل کردند؟ شما به جاى اینکه بروید و آن افرادى که مانع حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شدند را بررسى کنید، آمده اید و نسبت به حضرت على (علیه السلام) همچنین جسارتى مى کنید!!! این واقعا نهایت بى انصافى و بى وجدانى نسبت به ساحت مقدس آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود:
    على مع الحق و الحق مع علی، یدور معه حیث ما دار
    على (علیه السلام) با حق است و حق هم با على (علیه السلام) است و همواره، حق گرداگرد على (علیه السلام) مى چرخد.

    مجمع الزوائد، ج5، ص235 - تاریخ دمشق، ج42، ص449 - الأمامة و السیاسة، ج1، ص98

    * * * * *

    سؤال:
    در مورد عربستان، شما چرا گفتید که همه شان وهابى هستند؟


    پاسخ استاد:
    در عربستان، حدود 30? شیعه وجود دارد، چه در مدینه و چه در قطیف و احصاء. جدیدترین آمارى که داشتند، 32? و 33? شیعه هستند و الباقى أهل سنت هستند. اغلب أهل سنت عربستان، مالکى مذهب و صوفى و ضد وهابیت هستند که در رأس آنها جناب بن علوى مالکى محمد است و کتاب‌هاى متعددى علیه وهابیت نوشته است. در عربستان، بین 6? تا 7? وهابى هستند و مابقى أهل سنت هستند و أهل سنت حسابشان از وهابیت جداست. این را هم اضافه کنم که 75? وهابیت، افراد معتدلى هستند و 25? آنها افراطى و تکفیرى هستند.

    استاد حسینى قزوینى:
    بعد از رحلت نبى مکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) ببینید که چه اتفاقاتى در مدینه رخ داد؟ اینها همه علامت سؤال دارد. جناب عمر که در اینجا گفت:
    قد غلبه الوجع یا إن الرجل لیهجر.
    بیمارى بر رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) غلبه کرده و هذیان مى گوید و نمى تواند حرف خوب را از بد تشخیص بدهد.

    همین جناب عمر بعد از رحلت نبى مکرم (صلى الله علیه و آله و سلم)، شمشیر به دست گرفت و گفت:
    فقال: إن رجال من المنافقین یزعمون أن رسول الله (صلى الله علیه و سلم) توفی، فلیقطعن أیدى رجال و أرجلهم زعموا أن رسول الله (صلى الله علیه و سلم) مات.

    هر که بگوید که رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفته، اینها منافق هستند و من گردن آنها را مى زنم و دست و پاى آنها را قطع مى کنم.

    درالمنثور سیوطی، ج2، ص81 - تاریخ طبری، ج2، ص442 - سیره ابن هشام، ج4، ص1070

    این جاى سؤال است که جناب عمرى که دو سه روز قبل مى گفت پیغمبر در حال احتضار و مرگ است و امروز شمشیر به دست مى گیرد و مى گوید هر که بگوید که رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفته ... . جناب عمر قضیه را آرام نگه مى دارد تا اینکه آقاى ابوبکر مى رسد و مى گوید که چه خبر است؟ مى گویند که عمر چنین مى گوید. آقاى ابوبکر آیه:
    وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا وَ سَیَجْزِى اللَّهُ الشَّاکِرِینَ (آل عمران/144)
    را مى خواند و عمر مى گوید:
    آیا این آیه قرآن است. والله قسم نمى‌دانستم که این آیه قرآن است.
    با اینکه آقاى ابن ام مکتوم به تعبیر خود ابن کثیر در البدایة و النهایة، ج5، ص263، قبل از آمدن آقاى ابوبکر همین آیه را مى خواند و کسى گوش نمى داد.

    اینها مسائلى است که اتفاق افتاد. چطور شد که اهل بیت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) را با جنازه او رها کردند و رفتند در سقیفه و شروع کردند یک سرى مسائلى را مطرح کردند و ده ها و صدها قضیه دیگرى که عمده اختلاف بین امت اسلامى که امروز ما گرفتار آن هستیم، سرچشمه‌اش از همان لحظات رحلت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) و واپسین روزهاى رحلت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) بود.

    اگر اینها، از نظر علمى خوب بررسى شود، بدون تعصب شیعى و سنی، و ما همگى بیائیم کنار سفره أهل بیت (علیهم السلام) بنشینیم و ببینیم اینهائى که رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) از آنان به ثقلین تعبیر کرده و گفته که تمسک به آنها، امت را از ضلالت و گمراهى ایمن مى کند،‌ اینها چه رهنمودى براى ما دارند.

    منبع: سایت مؤسسه تحقیقاتى حضرت ولى عصر (عج)



    حق‌شناس ::: پنج شنبه 86/12/16::: ساعت 9:0 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    لیست کل یادداشتهاى وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 8
    بازدید دیروز: 27
    کل بازدید :356301

    >>اوقات شرعی <<

    >> معرفى <<
    گفتمان مذهبی
    مدیر وبلاگ : حق‌شناس[100]
    نویسندگان وبلاگ :
    حبیب[8]


    >> پیوندهای روزانه <<

    >> لوگوى وبلاگ <<
    گفتمان مذهبی

    >> یادداشتهاى قبلى <<

    >> سایتهاى مفید <<

    >> لینک دوستان <<

    >>اشتراک در خبرنامه<<